Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Careers
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 53 (6210 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
wait up for
<idiom>
U
به رختخواب نرفتن تا اینکه کسی برسد یا اتفاقی بیافتد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
wait
U
صبر کردن
wait
U
چشم براه بودن منتظر شدن
wait
U
انتظار کشیدن معطل شدن
wait
U
پیشخدمتی کردن
don't wait the dinner for me
U
ناهاعرابرای خاطرمن معطل نکنید
he made me wait
U
مرا منتظر یا معطل نگاه داشت
it will p to wait
U
جورهمه مارا اوبایدبکشد
it will pay to wait
U
به منتظر شدنش نمیارزد صبر کردنش ارزش دارد
to wait
U
پیشخدمتی
to wait
U
کردن دیدنی کردن
to wait
U
خدمت رسیدن
to wait for any one
U
منتظر کسی شدن
to wait one's leisure
U
پی فرصت گشتن
to wait one's leisure
U
منتظرفرصت محال بودن
wait a bit
U
اندکی
wait a bit
U
صبرکنید
wait a little
U
کمی صبر کنید
wait a minute
U
یک دقیقه صبر کنید
wait a minute
U
اندکی صبر کنید
wait a second
U
اندکی صبر کنید
wait a second
U
یک خرده صبر کنید
wait a second
U
یک دقیقه
wait a second
U
تامل کنید
wait condition
U
1-وضعیت غیرفعال پردازنده که منتظر ورودی از وسیله جانبی است . 2-دستور خالی برای کاهش سرعت پردازنده تا حافظه یا رسانه جانبی کندتر به آن برسد
wait loop
U
پردازندهای که یک حلقه برنامه را تکرار میکند تا عملی رخ دهد
wait on
U
پیشخدمتی کردن
wait on
U
خدمت رسیدن و خدمت کردن
wait state
U
1-وضعیت غیرفعال پردازنده که منتظر ورودی از وسیله جانبی است . 2-دستور خالی برای کاهش سرعت پردازنده تا حافظه یا رسانه جانبی کندتر به آن برسد
wait state
U
حالت انتظار
wait state
U
وضعیت انتظار
wait time
U
خیر بین یک درخواست برای داده و ارسال داده از حافظه
wait time
U
زمان انتظار
wait upon
U
پیشخدمتی کردن خدمت رسیدن و خدمت کردن
zero wait state
U
وضعیت یک وسیله
zero wait state
U
که آن قدر سریع است که با سرعت قط عات دیگر در کامپیوتر کار میکند و نیاز نیست به صورت مصنوعی سرعت آن کم شود یا وضعیت انتظار درج شود
zero wait state computer
U
کامپیوتر با وضعیت انتظاری صفر
If you wI'll wait a moment.
U
اگر یک لحظه تلفن زد مرا خبرکن
Can you wait until tommorrow?
U
می توانی تافردا صبر کنی ؟
I'll show you ! just you wait !
U
حالاخواهی دید ! ( درمقام تهدید )
Wait a minute .
U
یکدقیقه صبر کن
Leave it I'll tomorrow . Let it wait tI'll tomorrow .
U
بگذار بماند تا فردا
Do you think it advisable to wait here
U
آیا مصلحت هست که اینجا منتظر بمانیم
Wait a minute .
U
یک دقیقه مهلت بده
lie in wait
<idiom>
U
جایی قیم شدن
wait on (someone) hand and foot
<idiom>
U
به هر نحوی پذیرایی کردن
wait table
<idiom>
U
سرو کردن غذا
Time and tide wait for no man .
<proverb>
U
زمان و جریان آب هرگز منتظر کسى نمى مانند.
Would you wait for me, please?
U
ممکن است لطفا منتظرم باشید؟
to wait for a favorable opportunity
U
منتظر یک فرصت مطلوب بودن
time and tide wait for no man
<proverb>
U
کوزه بودش آب می نامد به دست آب را چون یافت خود کوزه شکست
Tell him, he needs to wait for a moment.
U
به او
[مرد]
بگوئید یک دقیقه صبر کند.
Wait up!
U
صبر بکن!
[تا کسی بیاید یا برسد]
Partial phrase not found.
Recent search history
Forum search
1
wait a while
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com
